تو درست می گفتی، بعضی چیزا یه مدت که بگذره دردش کمتر میشه،

داغیش از بین میره. .
اما میدونی چی فراموش نمیشه؟
دردایی که تو مسیر کشیدیم، گریه های شبونه،

دستای خونی که خسته شدن انقدر به دیوار مشت زدن،

صورتی که دیگه اثری از زندگی توش نیست. .
دفعاتی که جون کندیم تا نفس بکشیم و صبح بشه، چرا و اما هایی که هر روز از خودمون پرسیدیم،

نفرت هایی که به آدمای اطرافمون داریم و داریم چون شدن عامل این درد، غذا نخوردنا و بیهوش شدنا،

هر شب با یه"تو"مجازی حرف زدن و قربون صدقش رفتن، دلتنگی های یهویی،

خاطره های ابدی، خنده های گریه آور، گذشته تلخ. .
اینا همه شدن قسمتی از وجودم. .
شدن خودم
حالا بگو چجوری یه تیکه از خودم رو فراموش کنم؟

t_j_sorkh#


خاطره بازی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آژانس مسافرتی نقطه پرواز آرلیس interior-design15 دنیای دیجیتال کلینیک گیاه پزشکی برگ سبز قصه شب ابن سینا مرد هزارساله tZazaisa